امير علي و امير حسينامير علي و امير حسين، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره
حسنا خانمحسنا خانم، تا این لحظه: 10 سال و 27 روز سن داره

نامه هايي براي ماندگاري

عیدانه

امروز بیست و هفتم اسفندماه 1393 هست. حال و روزم اصلا خوب نیست. بهاری نمی بینم. روزهایم پر از استرس و نگرانی است. مامان جونی رادیوتراپی رو شروع کرده و باید شیمی درمانی هم انجام بده. اصلا دوست ندارم این اتفاق بیفته و اذیت بشه اما کاری هم از دستم برنمیاد. چون می دونم شیمی و درمانی و ادیوتراپی بیمار رو از اونی که هست بدتر می کنه. شما هم روزبروز بزرگتر می شید و کارهاتون شیرین تر می شه. حسنا خانم شمارش رو یاد گرفته و تا چهار می شمره. یک، دو، سه، سه ، دو، چار. امیر حسین به مامان جونی می گه مامان جونی خودمون می بریمت تهران. این حرف آتیش به دلم می زنه که تو هم می دونه مامان جونی نیاز به همراه داره.  این روزها حسابی افسرده ام و اصلا د...
27 اسفند 1393

خبر های بد

این روزها اصلا خوب نیستم. فقط اومدم براتون بنویسم. یک هفته درگیر کارهای مامان جونی بودیم. توی این تهرون بی در و پیکر نمی دونم صبحم چطوری شب می شد. مامان جونی بد تر از اونی هست که فکر می کردم. براش رادیوتراپی فعلا تجویز کردن. چهارشنبه خواب دیدم خاله بزرگ مرده. به خاله پری که گفتم گفت که عمرش رو دوباره نوشتن. خواب زن چپه. چهارشنبه شب بدون هیچ تصمیم قبلی به خرم اباد برگشتیم. ساعت 6 صبح رسیدیم. خسته بودم خوابیدم. ساعت 9 خاله پری تماس و گرفت و گفت که خاله بزرگ مرده. حال و روز خوبی اصلا ندارم.  خدایا قسمت می دهم به حرمت قلبهای شکسته همه مسلمین. همه بیماران را شفا بده و مرگ را بر همه بندگانت آسان نما. ...
2 اسفند 1393
1